وقتی اینترنت نه تنها ابزار، بلکه میدان روایت جنگ می شود
به گزارش لینک بگیر، در دوازده روز جنگ، چیزی که بیشتر از هر چیز خودنمایی کرد، نه فقط موشک ها و انفجارها، بلکه همبستگی بی سابقه مردم ایران بود. با این وجود، محدودیت شدید اینترنت، این روایت ملی را نیمه تمام گذاشت. مجتبی قلی پور بر این باور است که اگر می خواهیم در نبرد روایتها تنها نمانیم، باید اینترنت را نه تهدید، بلکه زیرساختی راهبردی در حکمرانی رسانه ای بدانیم.
تینا مزدکی _ شاید بعنوان یک شهروند بتوانیم بگوییم شرایط دشوار اقتصادی و اجتماعی در سالهای اخیر، کاری کرده بود که احساس نماییم به تدریج نوعی بی اعتمادی و دلزدگی میان اقشار مختلف جامعه پدید آمده است. اما در دوازده روز جنگ، مهم ترین سرمایه ای که جلوه گر شد، همبستگی ملی در میانه ی بحران بود. از همه گرایش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گرفته تا مردم عادی، همه به شکلی در کنار هم ایستادند. اما در این میان، خلأ اینترنت و محدودیت های شدید ارتباطی بیشتر از هر زمان دیگری به چشم آمد. قطعی و گاها اختلال گسترده در دسترسی، این روایت ملی را نیمه کاره رها کرد و جریان طبیعی گفتگوی عمومی را مختل ساخت. در نهایت فرصتی که می توانست بازتاب دهنده تصویر واقعی از ایستادگی مردم باشد، در سکوت فرو رفت.
این جنگ نشان داد که اینترنت صرفاً ابزاری برای ارتباط و اطلاع رسانی نیست اما به جهت اینکه درست به جایگاه آن در ساختار جنگ های نوین پی ببریم در خبرآنلاین با مجتبی قلی پور، پژوهشگر و عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی به گفتگو پرداختیم.
اینترنت؛ میدان نبرد روایت ها
عمولاً در جنگ از دو سطح سخت و نرم صحبت می شود و به قول مجتبی قلی پور، اینترنت می تواند در هر دو جای بگیرد؛ او در اینباره این طور توضیح می دهد: «اینترنت زیرساخت بنیادین جوامع ماست، و این زیرساخت در دوران جنگ اثرگذاری چندبعدی و پیچیده ای دارد، همان طور که در زمان صلح چنین است. این اثرگذاری هم اجتماعی است و هم نظامی. در واقع، هم در وجه سخت جنگ و هم در وجه نرم آن اثرگذار می باشد.آنچه در وجه جنگ سخت رخ داده را میتوان در چارچوب مفهوم "جنگ دیجیتال" قرار داد که شامل طیفی از اشکال جنگ ازجمله جنگ الکترونیک، جنگ سایبری، جنگ کوانتومی، عملیات های خودکار و مانند آن می شود. مثلا در وجه سخت می بینیم که سامانهٔ استارلینکِ شرکت اسپیس ایکس به نظامیان اوکراینی درمیدان نبرد کمک کرد، پهپادهایشان را هدایت کرد و از زیرساخت هایشان درمقابل بمباران روسیه محافظت کرد. در وجه نرم، تحولات را میتوان در چارچوب مفهوم "جنگ شناختی" قرار داد که آن هم شامل طیفی از اشکال از کمپین های اطلاعات غلط و گمراه کننده گرفته تا دست کاری ادراک عمومی و مانند آن می شود. بنابراین، اینترنت در جنگ های امروز نه ابزار بلکه ساختار بنیادین است که خیلی از تحولات بر بستر آن رخ می دهد.»
او در جواب این پرسش که آیا میتوان از اینترنت به مثابه میدان نبرد یاد کرد می گوید: « همان گونه که در عرصهٔ سیاسی و اجتماعی، اینترنت عرصهٔ نبرد قدرت و ضدقدرت بوده است، در عرصهٔ جنگ هم اینترنت می تواند چنین جایگاهی داشته باشد. اینترنت حتی می تواند مبحث نبرد هم باشد، به این معنا که مثلا در هنگام جنگ دولتی تلاش کند به ارتباطات اینترنتی دولت دیگر ضربه بزند، آنرا قطع کند یا در آن اختلال ایجاد نماید. مثلا وقتی ۹۵ درصد ترافیک اینترنت جهان از راه حدود ۲۰۰ کابل نوری زیردریایی منتقل می شود، به احتمال خیلی زیاد در جنگ های بزرگ آینده، حمله به این کابل ها و حفاظت از آنها بخشی از جنگ دریایی خواهد بود. این عرصه ای است که بخصوص ایالات متحده، روسیه و چین از سال ها قبل درحال سرمایه گذاری و آماده سازی برای آن هستند. در معنایی دیگر، اینترنت میدان نبرد روایت هاست. جایی که در آن ملت ها هم، در میانهٔ هیاهویی گوش خراش بمب ها و موشک ها، صدایی دارند و سخنی می گویند. ادراک از جنگ تا اندازهٔ زیادی در این میدان ایجاد می شود. این ساحت روایت از جنگ، باآنکه نسبت وثیقی با حقیقت جنگ دارد، اما به روی روایتهای متکثر و متضاد گشوده است و در نهایت این ساحت است که معنای جنگ را تعیین می کند.»
جاسوسی جمعی، نتیجه اعتماد و باور
ین پژوهشگر همینطور در جواب این پرسش که آیا تجربه ای موفق وجود دارد که یک کشور با مدیریت مؤثر رسانه در جنگ، موفق به تغییر معادله شده باشد، می گوید: «فکر می کنم باز هم نمونهٔ اکراین واضح ترین و جدید ترین نمونه است. گذشته از بحث روایت گری که پیشتر در رابطه با اش صحبت کردیم، در جنگ اکراین مردم با بهره گیری از اینترنت نوعی از «جاسوسی جمعی» را در پشتیبانی از نیروهای مسلح کشورشان انجام می دادند. آنها اطلاعاتشان از وضعیت نیروهای متخاصم را برای نیروهای خودی ارسال می کردند. کاستلز در کتاب درآمدی پیشرفته بر جامعهٔ دیجیتال، این نوع جنگ را «جنگ اطلاعاتی مشارکتی» می خواند که در آن مردم عادی، وقتی که به نیروهای مسلح کشورشان اعتماد و باور دارند، بعنوان نیروهای اطلاعاتی آنها عمل می کنند.
با وجود این که دربارهٔ سیاست فیلترینگ در زمان بحران، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد؛ این سوال به وجود می آید که به لحاظ راهبردی بهتر است ارتباطات حفظ شود یا محدود گردد؛ قلی پور در اینباره می گوید: «در این زمینه نمی توان داوری دقیقی کرد چون دیدگاه ها و استدلال های طرفی که خواستار تداوم ارتباط اینترنتی در زمان جنگ است روشن و در دسترس می باشد، اما طرف مقابل که در عمل کنترل ارتباط را در دست دارد و اراده اش قابل اعمال است، استدلال روشن و مستندی عرضه نکرده است. این ادعا که دشمن از ارتباطات اینترنت موبایل برای هدایت پهپادها بهره برده است یا واتس اپ و اینستاگرام در خدمت جاسوسی برای دشمن بوده اند نه قابل اثبات است و نه قابل رد. اما بهرحال در شرایط جنگ و بحران، اصل بر اینست که به همین ادعاها اعتماد و شرایط قطع ارتباط را به نحوی تحمل نماییم تا کشور از بحران عبور کند.»
او بر این باور است که دیدگاه ها و استدلال های مخالفان فیلترینگ واضح تر و مستندتر است و این طور توضیح می دهد: «مخالفان فیلترینگ می گویند اینترنت به مردم کمک می نماید احساس «باهم بودن» کنند و این به معنای افزایش «تاب آوری اجتماعی» است. استدلال دیگر اینست که تداوم دسترسی به اینترنت کمک می نماید تا روایتی ملی از جنگ ساخته شود و این روایت حتی در سطح بین المللی هم به کشور کمک می نماید. این برای کشوری مثل ایران که در نوعی انزوای جهانی به سر می برد و در رسانه های بزرگ جهانی بعنوان یک «نقطهٔ کور رسانه ای» تلقی می شود، موهبتی بزرگ است. علاوه بر این، دسترسی به اینترنت به معنای تداوم خیلی از کسب و کارها و تسهیل زندگی روزمره است که این ها هم اهمیت زیادی در تاب آوری یک جامعه دارد. و البته گذشته از همهٔ این آثار مثبت، قطع اینترنت امکان دارد نارضایتی اجتماعی را در شرایط جنگی تشدید و همبستگی را مخدوش کند، و این اساسا چیزی نیست که هیچ حکومتی در شرایط جنگ آنرا بخواهد. بنابراین، بنظر می رسد استدلال های کسانیکه خواستار تداوم دسترسی در شرایط جنگ هستند، متنوع تر و مستندتر است.»
آیا دشمن در غیاب ما بهتر می نویسد؟
ین عضو هیأت علمی پژوهشکده مطالعات راهبردی در جواب این پرسش که آیا امکان دارد فیلترینگ در شرایط جنگی، دست کشور را از نبرد روایتها کوتاه کند هم می گوید: «به نظر می رسد با عنایت به فضای خاص ارتباطی و رسانه ای ایران، تشدید فیلترینگ و قطع اینترنت در شرایط جنگی، از منظر های مختلف زیان آور است. در شرایط جنگ دوازده روزه این خسران را به وضوح دیدیم. تقریبا تمام گرایش های سیاسی داخل کشور نوعی از همگرایی و همبستگی ملی را تجربه کردند و تلاش کردند در رسانه های اجتماعی روایت گر این تجاوز آشکار، و روایت گر این همدلی و همراهی جمعی باشند. آنها البته وقایع جنگ را هم ذیل همین روایت کلان روایت می کردند. اما قطع اینترنت این روایت را مختل کرد. صداوسیما به وضوح در تولید این روایت ملی ناتوان بود و در آن حتی روایت جنگ هم بشدت مغشوش و باورناپذیر عرضه می شد. در صداوسیما، خبر و تحلیل یک سره به نفع شور و تبلیغ آب رفته بود و روشن بود که این نوع کار رسانه ای نمی توانست عناصر روایت را در خود جمع کند. بنابراین، شهروندان برای درک آن چه می گذشت، مخاطب تلویزیون های برون مرزی اپوزیسیون شدند که اغلب روایتی یک سویه و غیرملی عرضه می دادند. به این ترتیب، قطعی اینترنت سبب شد ما از گوش سپردن به هم و شنیدن این گفتگوی جمعی ملی محروم شویم و بالاجبار مخاطب صدایی از بیرون شویم تا از سیر حوادث جا نمانیم. این فقط اثر داخلی قطع دسترسی است. بنظر می رسد اثر بین المللی آن از این هم گسترده تر باشد، چون در واقع قطع دسترسی ایرانی ها داخل کشور به معنای خالی کردن صحنه برای روایتهای رقیب و به طور عمده غیرملی بود.»
سیاست عرصهٔ مقدورهاست نه مطلوب ها
ر آخر این پژوهشگر در مورد این که ایران به چه نوع حکمرانی رسانه ای نیاز دارد، می گوید: «براساس تجارب جنگ ۱۲روزه، بنظر می رسد ما در درجهٔ اول نیازمند آن هستیم که به نقش اینترنت به نحو متفاوتی فکر نماییم. اساسا بخشی از آن چه در اینترنت می گذرد با روایت مطلوب رسمی سازگار نیست اما باید بدانیم اساساً سیاست عرصهٔ مقدورهاست نه مطلوب ها. در شرایطی که اغلب شهروندان و تقریبا تمام گرایش های سیاسی داخلی زیر پرچم گرد آمده اند و پای میهن ایستاده اند، این که آنها را از بستر ارتباطی شان محروم نماییم اساسا اثر خوبی نخواهد داشت، چون آنها را از یک گفتگوی جمعی ملی محروم کرده و مخاطب رسانه های جمعی یک سویه کرده ایم. اعتماد به مردم، با تمام تنوع و تکثرشان، باید سنگ بنای حکمرانی رسانه ای آینده باشد. باآنکه در شرایط جنگ، برخی تهدیدهای اینترنت بیشتر آشکار شد، اما نقش آنرا در تاب آوری جامعه، ترویج روحیهٔ هم سرنوشتی ملی، پشتیبانی از نیروهای نظامی، تشویق ایستادگی و مقاومت و کمک به ساخت روایت جمعی ملی (آن هم در شرایط عملکرد نامطلوب صداوسیما) نمی توان نادیده گرفت. حکمرانی اینترنت اساسا باید بسمت کاهش تهدیدها حرکت نماید، اما کاهش تهدیدها از مسیر کاهش یا حتی طبقه بندی دسترسی، ساده ترین و پرزیان ترین روش امکان دارد.
در مورد صداوسیما هم بدون تردید نیازمند بازاندیشی هستیم. بررسی های مقدماتی من از متون تولیدشده توسط فعالان رسانه ای و تحلیلگران راهبردی نشان داده است که بیشترین انتقادات در این بحران به عملکرد صداوسیما مربوط بوده است. کنش شجاعانه و تحسین برانگیز خانم سحر امامی نباید مانع از دیدن این صدمه های مهم و بزرگ شود. اگر بناست صداوسیما مخاطب متنوع و متکثر ایرانی را که سطح سواد و دانش و آگاهی بالایی هم دارد قانع کند، باید استانداردهای حرفه ای خویش را ارتقا دهد و از بازنمایی حداقلی بسمت بازنمایی حداکثری حرکت نماید. اصلاح رویکردها، راهبردها و روش های رسانهٔ ملی، علاوه بر این که بایستهٔ قطعی حفظ و ارتقاء همبستگی ملی است، برای اغلب شهروندان نشانه ای از تغییر شیوهٔ حکمرانی هم خواهد بود و ازاین رو هم اهمیتی واقعی و مؤثر و هم اهمیتی نمادین و نشانه ای دارد.
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب